به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم
بگویید در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان
بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفه هاست
شما بگویید ، حتی اگر نشنوند . . .
در کنار ساحل دریای غم
قایقی میسازم از دلواپسی
بر دو سوی پرچمش خواهم نوشت
یک مسافر از دیار بی کسی
من از تبار کوروشم ... آزاده ای پر شورشم
پیکان تیر آرشم ... خون رگ سیاوشم
من کاوه آهنگرم ... تاب ستم نیاورم
از چرم پرچم ساختم... تا بر ستمگر تاختم
از غرب از ماد آمدم ... از گلشن داد آمدم
ارژنگ پاک مادیم ... من پارتیم اشکانیم
من شیر مرد پارسیم ... موج خلیج پارسیم
اوج توان داورم ... از شاه بیت خاورم
اعجاز نظم طوسیم ... شاه نامه ی فردوسیم
آن روز ایـران را ببین ... برتر ز روم و مصر و چین
بسر شود این خاریم ... زیـرا که آریـایـیـم
نکند مادر من شعر مرا لعن کند/نکند بر قلمم قافيه را منع کنند
نکند دست من از پا زمين گير شود/نکند شغال زرد بي صفت شير شود
نکند گريه ي مارا به زمين باج دهند/نکند هرچه که بوديم به تاراج دهند
نکند پشت لگد بر تن ما مي خندد/نکند وصله ي ناجور به ما مي بندد...
ϰ-†нêmê§ |