باران ببار و تمام خاطره ها را بشور


تمام دوستت دارم ها


تمام عاشقانه ها


ببار که من هم شرم نکنم ، من هم ببارم !

 

سه شنبه 24 آذر 1392 22:26 |- amir -|

 

 

وقتی دلم گرفت ، زیرِ بازان گریه کردم …

 

وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند

 

، تازه فهمیدم غمِ من چقدر کوچک است و غمِ آسمان چقدر بزرگ

 

 

 

سه شنبه 24 آذر 1392 22:17 |- amir -|

 

چه تلخ محاکمه می شود زمستان

که برای جان دادن به درخت

خود جان می دهد

و چه ناعادلانه کمی آن طرف تر

همه چيز به اسم بهار تمام می شود .....

 

ایـنـکـــه
میـان دسـتـانَـت
لـحـظـه ای‌ چـشـــم هــــایــــم را بـبـنــــدم…
و دنـیــــا بـــه سکـوت صـــدای‌
نَـفَـس هــایَـت فــــرو رَوَد
نمیــــدانــــــی‌ …
چه هـیـجـــانــــی‌ ست

سه شنبه 24 آذر 1392 22:14 |- amir -|

 

دوستی ایستادن زیر باران و خیس شدن با هم نیست....

دوستی آن است که یکی برای دیگری چتری شود و او هیچ وقت نفهمد چرا خیس نشده؟

سه شنبه 24 آذر 1392 22:5 |- amir -|

نبار باران...................................عاشقانه اش نکن...................................

منــــــــــــــــــــــــــــــــــــ و او ، مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا نشدیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـم !

 

سه شنبه 24 آذر 1392 22:4 |- amir -|

باران که می بارد :

یکی باید باشد که به تو زنگ بزند و بگوید چترت را برده ای ؟

یکی که نگرانت باشد حتی نگران اینکه زیر باران به این لطیفی خیس شوی …

یکی باید باشد که دست بکشد توی سرت و آب ها را کنار بزند …

اما چند وقتیست که باران دارد می بارد و کسی به من نگفته چترت را برده ای ؟

و کسی نبوده که دست بکشد توی موهایم …

اصلا همه ی اینها بهانه ایست که وقتی باران می بارد یکبار دیگر یاد تو بیفتم …

سه شنبه 24 آذر 1392 22:2 |- amir -|

پسره و دختره با هم قرار میذارن آرامگاه فردوسی

وقتی به هم میرسن شرووع میکنن به لوس بازی
.
.
.
.
.
پسره : تلام عتیتم ، تطولی ؟ ایندا تیتال میتونی؟

دختره : سلام عجقم ، خوفم ، اومدم جیجلمو ببینم و لوحیه بگیلم و بلم ...

فردوسی :

بسی رنج بردم در این سال سی

دریغا که ریدن به این پارسی |:

یک شنبه 24 آذر 1392 16:55 |- amir -|

 

چند تا مورد هست میگم قشنگ با حس بهش فک کن 

 

۱ – کشیدن دندون رو چوب بستنی

۲ – ناخون کشیدن رو موزایک

۳ – جویدن کانوا

۴ – کشیدن ناخون رو تخته سیا .

۵ – کشیده شدن سفت بیل رو آسفالت زیر ماسه .

۶ – کشیدن سکه رو مزاییک .

۷-کشیدن دو تا یونولیت به هم.

۸-کشیدن چنگال رو فلز

۹-کشیدن دندون ها بهم

۱۰-کشیدن ناخن رو دیوار

حال کردی ؟

منکه خیلی

یک شنبه 24 آذر 1392 14:47 |- amir -|

 

اون دخترایی که وقتی یه روز نمیبینیشون اعصاب واست نمیمونه !

اون دخترایی که شب پشت تلفن دوتایی خوابتون میبره!

اون دخترایی که باهاشون میری شمال و دیگه دلت نمیخواد برگردی!

اونایی که بهت زنگ میزنن قـــــــــــــند تو دلت آب میشه!

همونایی که وقتی کنارت نشستن بهت اس ام اس میدن دوست دارم !

اونایی که قربون صدقه می رن دلت ضعف می ره !

همونایی که وقتی از دور می بیننت قند تو دلشون آب می شه

و یه لبخند میاد گوشه لبشون !

این دخترا اصلا به دنیا نیومدن تا حالا D;

هیچ گونه ای از این آدما مشاهده نشده که بخواد منقرض هم شده باشهخنده بازار دااااااااااغ ( نوشته های جالب و خنده دار ) ) D:

گفتم که در جریان باشید داداشای گلمخنده بازار دااااااااااغ ( نوشته های جالب و خنده دار ) )))

یک شنبه 24 آذر 1392 14:46 |- amir -|

 

 

 

رفتم تو کوه داد زدم .. یعنی از من خوشگل ترم هست !؟

صدا اومد هست هست هست … هیچی دیگه برگشتم خونه!

 

 

یک شنبه 24 آذر 1392 14:45 |- amir -|

دختر بودن يعني:


1.دختر بودن يعني ناز نازي بابايي بودن

 

2.دختر بودن يعني درسخون تر از پسرا بودن

 

3.دختر بودن يعني با ادب ،باکلاس و بانزاکت تر ازپسرا بودن

 

4.دختر بودن يعني هر چه قدر دوست داريد زمان دوش گرفتنتون رو طول

مي دهيد

5.دختر بودن يعني هر وقت دوست داشتيد کفش پاشنه بلند مي پوشيد

 

6.دختر بودن يعني مثل بعضي ها رو چونتون ريش نميزاريد

 

7.دختر بودن يعني هر وقت دلتون خواست دامن مي پوشيد

 

8.دختر بودن يعني گل بودن
9.دختر بودن يعني اصلا اتوبوس سوار نمي شيد که جاتون کم يا زياد

باشه،بلکه ماشين بابا جوووووون در دست شماست

10.دختر بودن يعني حداقل پسر نيستيد(نکته فوق کنکوري)

 

11.و.......

مزيتهاي دختر بودن خيلي زياده ولي ما فقط به پاره اي از اين درياي بي

کران اشاره کرديم

حالا ...

یک شنبه 24 آذر 1392 14:43 |- amir -|

 

عاشقش بودم عاشقم نبود

وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن یکی بود یکی نبود یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست .

همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند .

و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .

از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست .


هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما .

و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .

و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم . هنر نبودن دیگری !

ℭoη†iηuê
جمعه 24 آذر 1392 12:6 |- amir -|

ببین مرا چه گونه جادو کردی ؟ هنوز هم نمی توانم

آن گونه که بودم ، باشم . هنوز هم نمی توانم – روزها بعد از نبودنت  انسان دیگری

را آنگونه که تو را ساختم  برای خود بسازم

سخت ست  اما خداحافظ


ℭoη†iηuê
جمعه 23 آذر 1392 11:57 |- amir -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد